باز آمد بوی ماه مدرسه
بوی بازی های راه مدرسه
بوی ماه مهر، ماهِ مهربان
نوِرِ خورشید پگاهِ مدرسه
از میان کوچه های خستگی
می گریزم در پناه مدرسه
باز می بینم ز شوق بچه ها
اشتیاقی در نگاهِ مدرسه
زنگ تفریح و هیاهوی نشاط
خنده های قاه قاه مدرسه
باز هم بوی باغ را خواهم شنید
از سرود صبحگاه مدرسه
روز اول لاله ای خواهم کشید
سرخ بر تخته سیاه مدرسه
مهر است و آفتاب پاییزی دل را پر کرده است. خیابانی که به
مدرسه می رسد، کوچه هایی که به مدرسه می رسد، چراغانی شده است، با آفتاب پاییزی.
فرشته ها بال های زیبایشان را زیر پای بچه ها فرش کرده اند. راه مدرسه چقدر لطیف است.
انگار پا روی ابرها می گذاری، پا روی جاده ای که تو را به سوی نور می برد، نوری که
در دل همه آدم های خوب دنیاست، نوری که دست ما را می گیرد و می برد به کوچه های
آسمان، به سوی چشمه های زلال عشق، به سوی تمام خوبی ها.
همین فرداست که پس از نزدیك به صد روز فاصله، اینك دلنشین ترین آهنگ
زندگی (زنگ مدرسه) به فصل فاصله ها پایان می دهد و خاطره انگیزترین دوران زندگی،
دوباره آغاز می شود. اینجاست که خواب تابستانی میز و نیمكت های چوبی شكسته می شود
و در شلوغی دیدارِ هم شاگردی های سالِ قبل جان می گیرد، سكوت حیاط مدرسه در هیاهوی
دانش آموزانِ خوشحال، می شكند. دوست های قدیمی، حلقه دوستی را بازتر می كنند و
دوستان جدید را به جمع خود فرا می خوانند.
مدرسه، کتاب، کلاس، همکلاسی، ... چه واژه های زیبایی. کتابت را باز
کن. بوی گل بلند می شود، بوی باران، بوی تبسم دریا، بوی نسیم خنک. کتابت را بازکن.
آفتاب پاییزی و صدای خنده ی بچه ها همه جا را پر کرده است. باز زنگ تفریح است. باز
هم شادی این سو و آن سوی حیاط می دود. چه زیباست این لحظه ها. چه زیباست تفریح پس
از خواندن و نوشتن. چه زیباست دست در دست هم کلاسی ها، تمام لحظه های مدرسه را نفس
کشیدن ...
معلم با آن لبخند دلنشین، کلمه ها را مهمان دل هایمان می سازد و تخته
سیاه، خاطرات سبز درختان را برایمان تعریف می کند و پنجره ی کلاس، چشمانمان را با
پرواز کبوتران حیاط مدرسه، آشنا می سازد